سلام 29سالمه یک ساله ازدواج کردم تو یه اتاق تنگ و تاریک درکنار خانواده ی همسرم روزگار میگذرونم .طعنه ها ، دخالت های خانواده ی همسر، سرکوفتاشون ، بد اخلاقی همسرم و.دخالت خواهرشوهر ، رفت و امد زیاد اونا و اذیت شدن من ، عدم تطابق فرهنگی ، عدم تطابق تحصیلاتی .. رو مشکل دارم ولی با عقل و درایت با همشون کنار اومدم .فک نکنم اگه فردی دیگه جای من بود از پس این مشکلات بر میومد .تنها مشکلی که خیلی آزارم میده رفتار همسرم با خانوادمه .بی دلیل با اونا سرد شده .حق ندارم زنگ بزنم یا رفت و امد کنم .با اینکه خونه ی پدرم سه تا خونه با هام فاصله داره بازم حق رفت و آمد ندارم باید هفته ای یک بار اونم یک ساعت برم و بیام .اهل مقایسه نیستم که بگم خواهرای خودش همش اینجان نه ؟؟؟ دانشجوی فعالی بودم بعد ازدواج حق رفتن به کلاس قرآن بسیج محله رو هم ندارم چون همسرم معتقده حرف در میارن .محدود شدم .همسرم بد دله حرف کوچکی رو بزرگ میکنه و دیگه با اون فرد رفت و امد نمیکنه کینه ایه .چون زنداداشم بهش گفته با مامانو باباش میره جایی بدل گرفته و کلا با داداشم و بچه هاشون قهره و جواب سلامشونو نمیده .چن بار اومدم مقابله به مثل کنم و به خانواده همسرم بی تفاوت باشم نتونسم .همسرم همیشه منو تهدید میکنه که اگر روزی بیاد و ببینم یکی از فامیلات اومده خونه سر از تنت جدا میکنم یا حبست میکنم تو زیر زمینو این جور حرفا .فامیل و پدر و مادر منو تحقیر میکنه نژاد منو می بره زیر سوال .با اینکه از رابطه ی جنسی و برخی اخلاقاش ایمان دارم منو دوست داره و چن بار بخاطر من جلو خانوادش ایستاده بازم این مشکل منو عذاب میده .چن بار سعی کردم بین اون و داداش کوچیکم روابط خوبی برقرار کنم که بتونم کم کم رفت و امد کنیم بازم نشد.در برابر حرفاش سکوت میکنم صیر میکنم تا بهتر بشه ولی اون روز بروز ذلش سیاه تر میشه .همه ی تیترهای مشاوره در مورد عدم رفت و آمد شوهر و دلایل اون رو مطالعه کردم همه راه ها رو امتحان کردم ولی فایده نداره لجباز تر این هاست .شما بگید من چه بکنم